کد مطلب:316794 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

برخیز و کارهایت را انجام بده
آقای محمد دیده بان كه یكی از موثقین می باشد و هم اكنون نیز در مسجد مقدس جمكران مشغول به فعالیت می باشد این داستان را نقل نموده اند كه:

مرحوم عباس كهریزكی كه مسئولیت واحد تأسیسات و برق صحن مقدس حضرت عباس علیه السلام را به عهده داشت برای خود این جانب نقل نمود كه، روزی پسرش به نام «صاحب» مشغول چراغانی مناره های حرم مطهر حضرت عباس علیه السلام بود، كه از بالای پشت بام به وسط حیاط صحن سرنگون می شود، مردم جمع می شوند و بلافاصله او را به بیمارستان «عباسیه» شهر كربلا می رسانند، و به علت حال بسیار وخیم او توسط پزشكان بستری می گردد.

خود او نقل می كند كه هنگامی كه روی تخت بیمارستان دراز كشیده بودم، ناگهان شخصی با لباس سفید با تندی به بنده خطاب كرد كه اینجا چه می كنی؟! برخیز و برو كارهایت را انجام بده.

من كه ترسیده بودم با همان لباس بیمارستان از روی تخت بلند شدم و فرار كردم، در خیابان افرادی كه مرا به بیمارستان آورده بودند، با تعجب به من نگاه می كردند و می پرسیدند كه اینجا چه كار می كنی و چرا از بیمارستان بیرون آمدی؟

كه من شرح ماوقع را برایشان شرح دادم و خلاصه این از وقایع مشهور آن زمان در كربلا گردید.



[ صفحه 113]



نیست صاحب همتی در نشأتین

هم قدم عباس را بعد از حسین



در هواداران آن شاه الست

جمله را یك دست بود او را دو دست



روز عاشورا به چشم پر ز خون

مشك بر دوش آمد از شط چون برون



شد به سوی تشنه كامان رهسپر

تیرباران بلا را شد سپر



بس فروبارید بر وی تیر تیز

مشك شد بر حالت او اشك ریز



اشك چندان ریخت بر روی چشم مشك

تا كه چشم مشك خالی شد ز اشك



تا قیامت تشنه كامان ثواب

می خورند از رشحه ی آن مشك آب



تشنه ی آبش حریفان سر به سر

خود ز مجموع حریفان، تشنه تر



بر زمین آب تعلق پاك ریخت

وز تعین بر سر آن، خاك ریخت



هستیش را دست از مستی فشاند

جز «حسین» اندر میان چیزی نماند



شعر از عمان سامانی



[ صفحه 114]